شاهرخ حر انقلاب اسلامی
وی از کودکی از جثهای قوی برخوردار بود اما زورگو نبود. یکبار آموزگارش توی گوشش زد و او هم او را کتک زد و اخراج شد.
از آن پس به پیگیری ورزش کشتی پرداخت. مادرش در جوانی با محمد کیانپور کارمند راهآهن ازدواج کرد که برای کار با هم رفتند به آبادان. در آنجا شاهرخ با محراب شاهرخی فوتبالیست خوزستانی دوست شد و پس از سه سال که به تهران برگشتند سراغ کشتی رفت. تا سال ۱۳۵۵ درگیر کشتی بود.
کشتی
کشتیگیر قدری بود. هیکل درشتی داشت. در نخستین حضور مسابقات کشتی فرنگی قهرمان جوانان تهران دستهٔ صد کیلو شد و سال ۱۳۵۰ در دستهٔ فوقسنگین جوانان کشور قهرمان شد.
در مسابقات کشتی آزاد تهران نیز نایبقهرمان شد. بعد نیز در سالهای بعد نایبقهرمان کشتی فرنگی بالای صد کیلوی کشور شد. در مسابقات کشتی سامبو قهرمان جوانان تهران در دستهٔسنگینوزن شد.
وی همچنین به کار در کاباره اشتغال داشت.
روحیههای فردی و مذهبی
با خاندان شاه و زورگویی و ... خیلی مشکل داشت. رسما بهشان فحش میداد و ماموران جرات نداشتند چیزی بهش بگویند. با این که خودش از برخی باج میگرفت ولی گاهی از ستمدیدگان حمایت میکرد.
ماه رمضان روزه میگرفت و نماز میخواند. محرم و صفر شراب نمیآشامید. سیگاری نبود و سیگار نمیکشید. به فقیران بسیار کمک میکرد و گاهی حاتمبخشیهایی میکرد. یکبار در زمستان دستهای اسکناس با کاپشن گرانش را به گدایی داد. به سیدها و روحانیان نیز احترام میگذاشت.
باری که پاسبان شهربانی بار میوهفروشی بر گاری را زمین ریخته به او ناسزا گفتهبود با او درگیر شد و شهربانی پس از تحقیق آزادش کرد.
یکبار در کاباره دید زنی که شوهرش مرده آمده آنجا تا کار کند، برایش خانهای اجاره کرد و خرجیشان را میداد.
پس از انقلاب و جنگ
نزدیک انقلاب متحول شد و به انقلاب پیوست. پس از انقلاب نیز کمک شایانی به انقلاب کرد. در درگیریهای برارعزیز و سقز در استان کردستان، درگیریهای لاهیجان، خوزستان با گروه خلق عرب،قصرشیرین فرماندهی دسته (ارتش) و گروهانهای داوطلب مردمی را بر دوش داشت.
در جنگ فرمانده گروهان دستهٔ پیشرو از گروهان فداییان اسلام را به دوش داشت. در عملیات پاکسازی جادهٔ آبادان-ماهشهر گلولهٔ تیربار تانک به سینهاش خورد و کشته شد.